دختری در شنزار

سلام به زندگی.سلام به تفکرات زیبا.سلام به چشمهای معصوم دختربچه های سرزمینم ایران.سلام وصد سلام به دختر عزیزم مهنا خانم. کسی که معنای واقعی زندگی را با او شناختم.وآموختم راز مادر بودن را....ومن هرصبح نام زیبای خداوند را به او هدیه میکنم.سلام مهنای مادر...سلام.

دختری در شنزار...

شبی دلم میخواست برایت نامه ای بنویسم.هرچه فکر کردم.نمیدانستم چگونه واژه ها را کنار هم بچینم. شاید کار حرفهای من به بغضی مبدل شده بود.گیج نبودم.فقط خسته بودم.انگار مغزم را در هاونگ کوبیده بودند.دردمیکرد تمام تفکراتم.حرفهای تکراری جامعه راجع به اقتصاد.مردان سرزمین من در مرزهای ایران وافغانستان چه میکنند.وهزاران هزار درد دیگر.با چه کسی جز تو میتوانستم سخن بگویم. به آن رئیسی که بادادن قول دروغ کار اداری هشت ماه بیگاری را تحمیل کرد.یا آن رئیس دیگری که حتی حقوق کار دانشجویی دو سال کار در کتابخانه را ندادوگفت بعد از گرفتن مدرکت مشغول به کار خواهی شد در همین دختری در شنزار...

یه روز با بچه های جمعیت هلال رفته بودیم تپه های ۷۵متری شهرستان ریگان رو قله بودم داشتم ازامدادگرا فیم وعکس میگرفتم.یه لحظه تعادلم بهم خورد به صورت افتادم رو شنها دوربین رو محکم گرفتم.شروع کردم به قل خوردن.چادرم پیچیده شد دورسر ودوتا دستم ودوربین .چه سرعت عجیبی بود هرچی زمان میگذشت سرعتم بیشتر میشد.خداروشکر که جز شنها هیچی اونجا نبود.دیگه اکسیژن بهم نمیرسید.فقط صدای جیغ بچه هارو میشنیدم که داد میزدند دارباز مرد.بلاخره رسیدم پایین قله دیدم ماشین امداد پایین تپه است وامدادگرا دارن آب میریزن تو صورتم.شاید تا دوساعت بعدش سر گیجه داشتم.رفتین تپه های شنی دختری در شنزار...

چه آرامشیست خواب ابدیت درآغوشت

وقتی تپش قلبت با اخلاص معنای وجود میشود

توصیف زندگانی در نگاه مهربان توست

خیال من به واقعیت میرسد 

ومدیون دستهای تو میشود بهشت خدا...

دختری در شنزار...

پدر یار رسول الله

تویادم دادی بسم الله

ودرس مهربانی را

برای زندگی آرامش قلبم

به گوشم زمزمه کردی شهادت را

شنیدم صوت دنیا را

صدای مهربانت را...

پدر یار علی مولا.پدریارعلی مولا

همه شبهای دنیا را.همه روزهای دنیارا

به عشقت سرکشیدم.پرکشیدم...

پدرعشقی به مولا...

به یاددستهای تو.ببوسم دست سقارا

دراین دنیاوآن دنیا.پدرعشقی به مولا...

دختری در شنزار...

خدایا شفاعت امام حسین[ع]را در روز قیامت نصیبم کن ومرا در راه ایشان ثابت قدم بدار.به دعای حسین به نماز حسین.عشق است.نهایت عشق...

دختری در شنزار...

باز هم از راه رسید.ماه خدا محرم

دل پراز آه رسید جامع سیه سوی تن

حال وحصال عاشقابوی محرم میگیره.

نفس فرشته ها از این همه غم میمیره

شب اول محرم سوی مسجد که میری

یاد عاشورای ۸۸ از اون باور میمیری

یادته تو عاشورا بزن وبرقص اهرمن

چه جو ری سوزوند وجود وشد یه داغ بی امن

آره بیدار شویم هر روزمون محرمه

اگه راه حق نباشه روزهامون جهنمه.

مهدیا[ع]داریم میسوزیم تو محرم همه جوش

تو ظهوری آقاجون تا دشمنا بشن خموش...

 

دختری در شنزار...

کدام دستان نیمه شکسته وپیمان شکن...کدام ترانه پنهانی

تورا به سخره میگرفت...وقتی که جهان ازپشتقابهای شیشه ای اشک را از پشت پلکهای شهیدانت

نظاره میکرد...

کدام اهنگ...تنین بغض مسافران را

سوق میداد بسوی بهشت

دختری در شنزار...

گاهی معنویاتشان هزاربار رنگین تر از خواب کودکانه میشود... دلم میخواهدنفت بخورم.سنگ بخورم وتمام معادن سرزمین ثروتمندم راببلعم تا سیرشود وجدان بیدارم وسنگین شود وبه خواب رود. چه بخشنده اند... که سهم بیداریشان را هدیه  کرده اند وخواب را  ازچشمان پر ولع وبیمار کودکان مرزها زدوده اند. اینجا همه چیز ارزانیست. کاش عدالت مانندمرزهای اعتیاد بینهایت بود.ومرزهای اعتیاد مانندعدالت امروز... کاش سرهنگ مرزها میشدم. عکس سنگ قبرم راقبل از مردنم قاب کنیدوان رابرعکس کنید انگاه به راز افرینشم اگاه خواهیدشد... دختری در شنزار...